امروز با توصف زدن و عصبانی شدن چنددقیقه کارم زودتر انجام شد.

خدایا شکرت که حالم خوب نیست و از خودم بدم می آید و واسم شیرین نشد که تبدیل بشم به یه آدم حقیر با دستاوردی دست یافتنی در زندگی  ولی پست و حقیر و از درون تهی 

پیگیری کردن جدی یه کار خوبه ولی با احترام کمک از خدا طلبیدن همدلی نسبت به همه و واگذار کردن نهایی به خودش

چقدر این دیالوگ فیلم جرم حال امروز من بود زرنگیتو بفروش .

رضا سرچشمه: ولی از اولش تا این‌جا، همش تقصیر من بود. از این که ننه بابام نمی‌دونستن درس چیه، تقصیر من بود. جمع کردم برم آلمان، نشد. یه نفرو نداشتیم، تو فامیل، آشنا، محل، بهم قرض بده. تقصیر من بود! پول نداشتم کتاب بخرم؛ چایی رو تو قهوه‌خونه نخورم. برم کافه… چه می‌دونم. برم سینما. اصلش فکر کردنو یاد بگیرم. تقصیر من بود! رفعت خان! کو بزرگ‌تر و راه‌بلد؟ نون سنگک فهمیدم چه ریختیه. تافتون، بربری، لواش. همه‌جورشو دیدم. ولی خیلی گشتم ببینم نون حلال چه شکلیه. دست هیچکی ندیدم. فقط شنیدم.

 رفعت خان: زرنگیتو بفروش، حواستو نفروش. مردونگی و فخر تو حواسه. آبی که می‌خوری می‌دونی از کدوم لوله است؟ قبلاً آب‌انبار بود!

صف ، عصبانیت و پیگیری

ولی ,تقصیر ,برم ,یه ,تو ,پیگیری ,من بود ,تقصیر من ,و از ,چه می‌دونم ,برم سینما

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مسیر زندگی امور کتابخانه های سیستان و بلوچستان پروژه های الکترونیک نوشته های یک عاشقِ مغرور بازارروزایرانیان پلی برای رفع مشکلات کشاورزی فروش باغ ویلا 1000 متری در سرسبز شهریار مبدل حرارتی شیشه های تزئینی،شیشه های دکوراتیو،پویاگلس نمایندگی مجاز فروش ، قیمت و نصب تصفیه آب خانگی در لارستان روزنوشت های یک کوآلا